چت روم

قالب

تابستان1400

me

only me

سلام وبلاگ عزیزم

دوست دارم و خوشحالم که وجود داری خوشحالم که بهت وجود بخشیدم من افریننده م

امروز دوباره دارم با احساساتم و افکار غلط مبارزه میکردم و هنوزم نمیتونم بگم که بازی تموم شده

وقتی به یه ماه گذشته نگاه میکنم و میبینم چقد واسه خودم زحمت کشیدم و چقد هوای خودمو داشتم دوست دارم خودمو بیشتر بغل کنم 

چرا این احساس لعنتی تموم نمیشه

دیشب یه کتاب سلامت روان میخوندم که پر از چیزای جالب بود 

اون یه ماه گذشته خیلی خوش گذشت چونواسه خودم از خاب پا میشدم واسه خودم اینستا گردی میکردم واسه خودم میخوابیدم واسه خودم بیدا ر میشدم و هیچ خابی نمیدیم

+نوشته شده در یک شنبه 30 مرداد 1401برچسب:,ساعت19:1توسط xor | |

سلام وبلاگ عزیزم 

این پست رو بعد از دو سال دیگه میخوام دوباره بخونم اما متفاوت از حالی که الان درش هستم الان دارم واسش زحمت میکشم الان دارم واسش جون میکنم و افکاراتمو تمرکزمو وقتمو درست میکنم به بهترین وجه ممکن 

میخوام متفاوت باشم میدونم همه تفاوت دارن همه استعداد های خاص خودشونو دارن علایق و ارزو و میدونم خیلیا نمیتونن شکوفا بشن و اما من میخوام شکوفا بشم میخوام یه وکیل موفق بشم 

این تصمیمی هست که گرفتم و میخوام بهش برسم

ادم های زیادی هستن که شکست منو میخوان وقتی ببینن موفق شدمو تو برج موفقیتمم همین الانشم ادم های زیادی دارم دوروبرم که منو مسخره میکنن و هرروز و هر لحظه با حرف هاشون منو ازار دادن و یمدن مدام بهم میگن که چقد ضعیفم چقد مریضم چقد دیونم وقتی منو گریه میندازن مسخره شون میگیره این ادما عجیب غریب نیستن حتی غریبه هم نیستن مادرم و پدرم و برادرم و خواهرم مگه از اینا نزدیک تر کیو داشتم وقتی داشتم شکوفا میشدم وقتی داشتم جلوی این مریضی سخت که تا حد زیادی شکستش دادم و تو نفس های اخرشه تلاش میکردم و خودمو رو زمین نگهمدیاشتن اونا منو داغون تر کردن و شبا رو برای من وحشتناکرکردن و قدرت دوست داشتنمو ازم گرفتن اما من الان به چیزی که هستم افتخار میکنم و از این به بعد هم قراره بیشتر ب خودم افتخار بکنم 

روزی خواهد رسید که من یه وکیل موفقم که دفتر خودمو دارم و دارم وکالت میکنم جلوی چندین و هزار ها نفر سخنرانی میکنم به عنوان یک زن قدرتمند یک انسان قدرتمند خودم به خودم افتخار میکنم روزی میرسه مردم سر اینکه وکالتشونو قبول کنم جنگو دعوا میکنن روزی میرسه که وقتی جلوی قاضی از پرونده م دفاع میکنم قاضی و تمام حضار به وجد میان از قدرت کلامم از قدرت سخنرانیم که شب ها و بارها رو اون کار کردم و اون روز یه دست گل برای مشاورم میبرم و اونو به یه رستوران دعوت میکنم سر میز شام با هم از خیلی چیزا میگم و در اخرش دوباره به خونه برمیگردم و اغوشموبرای مادرمو عشق دوباره باز میکنم  چون فهمیدم برای دوست داشتن خودم و شروع باید به همه عشق بدم 

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مرداد 1401برچسب:,ساعت1:42توسط xor | |

در حال حاضر سلامت روانم برام اولویته که اونم منتهی میشه به موفقیتم

آدم های زیادی تک زندگی میان و میرن نمیتونی اونهایی ک میخوان برن متوقف کنی موندگار فقط خودتی و خودت و هیشکی اینو قشنگ فهمیدم 

اگه یکی تورو بخواد برات قدم برمیدارا و نمیزاره بری و خوشحالی میکنه 

این پسرایی که من باهاشون حرف زدم هیچکدومشون مطمئن نبودن و داشتن بازی در میاوردن 

وقتمو خیلی تلفون کردم اما دیگه هرگز چنین اتفاقی نمی افته و همون دفعه ای ک تو چاه افتادم برام بسه ک بفهمم  اگه اونم منو بخواد وقتی ازش خداحافظی بکنم میاد جلو و نمیزاره برم و بهم حداقل حرفاشو میگه 

مهم نیست اون چ واکنشی داره مهم لینه که میدونم هیشکی مهم تر از خودم و آرزو هام نیست 

میخوام تمام وقتمو برای خودم و آرزو هام صرف کنم از فکر کردن ب مردا خسته شدم و بنظرم تا یه حدی موفق هم شدم 

از انتظار کشیدن و ت حالت منتظر موندن متنفرم درست مثل هدفم ک میدونم چی میخوام میخوام یه وکیل موفق بشم 

میخوام روابطم  هم اینجوری باشه بدونم چی میخوام و کیو میخوام و وقتمو با لاس زدن نگذرونم

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مرداد 1401برچسب:,ساعت13:0توسط xor | |

تمرکزم افتضاحه و اینجوری نمیتونم ازمون قبول بشم حتی نمیتونم درسامو بخونم نمیوتنم زندگی عادی داشته باشم این کمبود تمرکز تاثیر گذاشته رو حرفام نمیتونمدرست و شمرده و مفهمومی و مرتبط حرف بزنم پراکندگی افکار دارم

و وسواس فکرم انقد زیاده که اذیتم میکنه و نمیزاره راحت باشم 

یه چیزی که اذیتم میکنه اینه که وقتی یه فکر یا فکر های میان تو حافظم نمیتونم توقفش کنم و نقطه پایان براش ندارم و حتی نمیتونم درت و حسابی رو یه فکر تمکز داشته باشم

این وسط احساس میکنم همیشه تنبلی میکردم تو فکر کردن 

ایا این واحد های که براشتم حذف کنم چندتاشونو حذف کنم ایا میتونم همشونو پاس کنم ؟

وقتی دارم مثلا درس میخونم وقتی یهویی یه فکری میاد تو ذهنم چطوری میتونم نزارم و اون افکار متوقف کنم و حواسم فقط به درسام باشه؟

چه روش هایی برای مطالع هست که بتونم وقتی درش میخونم ذهنم متمرکز نگهدارم  و یادم بمونه دچی خوندم نمیگم همشو یادم بمونه ولی حداقلشو

ایا نیاز به دارو درمانی هست؟

ایا میتونم یه فردی بشم که خیلی قدرت تفکر خوبی دارهه؟

من احساس میکنم وابستگی دارم چون ب محض اینکه با یکی حرف میزنم دوستش دارم دوست دارم باهم حرف بزنیم و تمام وقتمو بهش میدم و دوست دارم اونم اینطوری باشه بطوریکه زندگی عادی نمیتونم بکنم

الان تغییر کردم ولی برای وابستگی چیکار میتونم بکنم برای اینکه با هر پسری حرف میزنم و ازش خوشم میاد بفهمم هوایی نشم؟

گوشی خیلی اذیتم میکنه و حواسمو پرت میکنه یجورایی بهش معتاد شدم و همزمان واسه درس خوندن نیازش دارم اینو چجوری حل کنم؟

چون الانم دارم با یکی اینترنتی حرف میزنم ولی اون هیچی نگفته بخاطر اون زیاد دست ب گوشی میزنم بنظرتون حرفامو باهاش ادامه بدم یا چی ؟

ورزش کردن ادامه بدم ؟

 

 

+نوشته شده در شنبه 1 مرداد 1401برچسب:,ساعت23:47توسط xor | |

در حال حاضر خیلی چیزا اذیتم میکنه خیلی فکرا نمیزاره شبا یخوابم  و حتی نمیتونم از غمش و از خود مشکل تو ارامش باشم

مشکل چیه؟

تمرکزم و حرفای مادرم  درمورد تنهاییم چرا انقد چرت میگه بشه بگین تمومش کنه ازش بیزارم میخوام برم یه جایی که سال ها نبینمش و فقط روز مرگش یا بعضی اوقات بهش نزدیک بشم  نه تنها اون کل خونوادم

الان دوست دارم رم تو یه جزیره و فقط با روانشناسم و دکترم در ارتباط باشم تا بتونم بعد ها با یه ذهن ارام سالم بیرون بیام

نباید حرف های مادرمو جدی بگیرم تا وقتی خودم خوبم مهم نیست اون چی میکه خودم انقد حالم خوب نیس که بتونم به حرفای اونم توجه نشون بدم

از یه طرف دیگه اعتیاد ب گوشی و اون وابستگی هم اضافه شده  اونا رو هم باید سروسامون بدم امتحاناتم نزدیکه 26 روز دیگه و هنوز هیچی نخوندم خدایه من نمیتونم برسم اگه تمرکزم خوب بود شاید میشد از خودم میپرسم که ایا میشه اینجوری ادامه داد ؟

باید با دکترم حرف بزنم باید یه جلسه برم

شاید چند جلسه دیگه 

شاید خودم میدونم باید چیکار کنم ولی از خطا کردن سر درمان خودم بدم میاد نیاز به شنیدذن حرفا های یه متخصص دارم 

اما سوال های من از اون چیه؟

تو پست بعدی میگم

+نوشته شده در شنبه 1 مرداد 1401برچسب:,ساعت23:37توسط xor | |