چت روم

قالب

آنچه من دوست دارم انجام بدم

me

only me

دوست دارم صبح ها برم دور دور با ماشین 

دوست دارم صبحانه رو برم بیرون بخورم مخصوصا زریبار 

دوست دارم برم سینما

دوست دارم برم قلعه مریوان 

دوست دارم برم باشگاه اونم ورزش گروهی 

دوست دارم هر هفته یک کتاب بخونم و تحلیلش کنم و درباره ش تو وبم بگم

دوست دارم کتاب های دانشگاه رو قشنگ بخونم

دوست دارم یه تایمی بزارم برای اینکه توانایی هامو بالا ببرم تو وکالت 

دوست دارم صبح ها که از خواب پا میشم کتاب بخونم

دوست دارم 7 صبح بیدار باشم

دوست دارم آرا قضایی بررسی کنم

دوست دارم ویس های وکلای کلاب گوش بدم

دوست دارم بتونم چند تا کتاب واسه تابستون برا مرور انتخاب کنم و توشون خبره بشم

دوست دارم دامنه لغاتم زیاد بشه

دوست دارم بیانم قوی و محکم باشه

دوست دارم زبان کوردی سورانی کامل بلد بشم

دوست دارم باذ گروه برم یاده روی اگه تارا بیاد

دوست دارم کتاب بخرم

دوست دارم کمیک بخرم

+نوشته شده در سه شنبه 31 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:44توسط xor | |

وبلاگ عزیزم سلام 

امشب 30 اخرین روز بهاره  و فردا قراره بشه اولین روز تابستون اوبین روز ماه من تیر 

امشب با خونوادم رفتم زریبار

تو راه خیلی چیزا اومد تو ذهنم و همشون ربط داشت به محدود بودن و موقعیت و شرایط بد هر زن 

داشتم راه میرفتم می دیدم مردا چقد اسون اومدن بیرون راحت هر جا دلشون بخاد میشنن و هر چی بخوان میخورن میتونن راحت قلیون بکشن میتونن راحت سیگار بکشن زهرماری بخورن بلند بخندن

میتونن شبا برن دور دور روزها با ماشین تا دوردست ها برن تا کویر تا شمال کنار ساحل میتونن ماهیگری شبانه کنار اسکله رو تجربه کنن تو تاریکی شب با دوستاشون 

و تمام این مدت من کجام؟

من میتونم برای خودم چیکار کنم ؟

این سوال من از خودم بود جوابش میشه خونه 

من خونه م  وقتی میتونستم خیلی چیزا رو تجربه کنم 

دلم میخاد اسمون تاریک پر ستاره کویر ببینم دلم میخاد برم چابهار کنار ساحل میخوام همه اینا رو بدون حضور یه مرد احساس کنم 

میخوام تنهایی برم سفر تنهایی

و اینجاست که میخوام یه فمنیست بشم خخخخخ

خیلی از مردم حرفامو جدی نمیگرن حتی خواهرم که همجنس خودمه چون اون به این شرایط عادت کرده

درسته الان نمیتونم خیلی از این جو ها رو امتحان کنم اما بجاش میتونم حداقلشو برا خودم انجام بدم تا روزی که بتونم خودم مستقل بشم همه چی کم کم شدنیه

 

+نوشته شده در سه شنبه 31 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:35توسط xor | |

دیشب کتاب وانهاده رو تموم کردم حس عجیبی ازش گرفتم احساس میکنم هر زنی نیاز داره این کتاب بخونه مخصوصا برای حال من خیلی فایده داشت

یک زوج در دهه چهارم زندگیشان مرد به زن خیانت میکنه و زن اون خیانت قبول میکنه به امید اینکه یه روز پیشش برگرده  و دوباره با هم زندگی خوبی از سر بگیرن زن نمیخواد قبول کنه که عشق اون برای مردش تموم شده و از راه های زیادی دوباره میخواد قلب اونو  به دست بیاره در حالیکه خودشو کوچیک و کوچیک تر میکنه و میبینه که تمام عمرشو برای یه مرد گذاشته از هدفش و آرمانش گذشته و میبینه که وقتی اون تمام هدفشو مردش کرده بود الان اون دیگه اونونمخیواد زن فهمیده که نباید شوهرش و بچه هاش تمام دارایی اون می بودن یه جایی میگه که زندگی من پوچ شده و دیگه هیچ معنایی نداره چون تمام زندگی رو تو عشق همسرش خلاصه میکرد 

این زن خیلی شبیه منه یا بهتره بگم شبیه همییم اونم دچار وابستگی هست اونم به خودش ایمان نداره 

وقتی با پارسا حرف میزدم تمام راه ها رو رفتم تا اونو به خودم جذب کنم و از خیلیا کمک میخواستم تا کمکم کنن تا بتونم تصمیمدرست بگیرم در حالیکه من بایدذخودم تصمصمی میگرفتم این زنم مثل من داشت به خودش دروغ میگفت همه چی واضح بود فقط میخواستمخودمو گول بزنم و بشتر وقت خودمو تلف کنم از همون اول میدونستم که چی میشه اونم خیانت توهمسرش از 6 سال پیش دیده بود اما نمیخواست باور کنه منم می دیدم که اون قصدش جدی نیست خیلی راه ها رورفتم تا امتحانش کنم و اونمنو سردرگم میکرد و یه وقت های بهم جواب میداد اما من دوباره به خودم امید الکی میدادم و حتی این کار برای مردایی دیگه ای هم کردم واسه موری و و اما این پسر اخریه هرگز دیگه همچین کاری نمیکنم اگه کسی منودوست داشته باشه اخرش منو انتخاب میکنه نیاز نیست خودموکوچیک کنم و اونجوری باشم که اون میخواد فهمیدم این ادمهای مریض هستن که میخوان بقیهر و بهم جذب کنن ادم های قوی هرگز همچی کاری نمیکنن اونا همونجوری که هستن خودشونونشون میدن و دنبال هدفشون و خواسته هاشون میرن و اجازه نمیدن چیزای کوچیک وبیارزش اونا رو اذیت کنه ارزش هرچیزیو اونا تعیین میکنن 

خوندن این کتاب برام جذابه هنوز هم جذاب میدونم که هنوز وابستگیم درمان نشده اما من میخوام درمانش کنم 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 خرداد 1401برچسب:,ساعت13:23توسط xor | |

وبلاگ عزیزم سلام

فهمیدم که من دچار وابتگی هستمو این بیماری خطرناکیه

به مجرد اینکه یکیومیشناسم میخوام کنار خودم داشته باشمش

دارم باهاش یجورایی مقابله میکنم اما خیلی روندش کنده 

مدام تو ذهنم استدلال میکنم 

+نوشته شده در سه شنبه 24 خرداد 1401برچسب:,ساعت18:56توسط xor | |

وبلاگ عزیزم سلام

نشستم پشت میز کامپیوتر قدیمیم و دارم دوباره مینویسم این یعنی من هنوز زندم

کتاب شدن تموم کردم جالب وبد اثر میشل اوباما بنظرم این کتاب ضعف و قوت های زیادی داره 

اگه از قوتش بگم 

اونجا رو که میبینم50 سال پیش میشل اوباما تو چه خونواده ای به دنیا اومده و مقایسش کنم با خونواده خودم برام جالبتره و ینکه میبینم تو اون 50 سال پیش مادر من کجا بود طرز فکر هاشون اونجا میشل اوباما مادرش یه زن شاغله اما بازم از اینکه مادرش وقتشو میزاره برای خونواده نقد میکنه اینکه میگه من نمیخواستممثل مادرم تمام وقت برای خونوادم باشم هر چند مادرش یه زن شاغل بوده این تفاوت میتونم احساس بکنم که چقدر ما عقب تریم چقد ما کمتر به زنهامون بها میدیم 

میشل حقوق خوند اما همیشه احساسا میکرد واسه این کار ساخته نشده میدونی تفاوت میشل و باراک تو چی بود اینکه باراک اوباما از همون اول میدونست که چی میخواست و اینده نگری داشت و هدف داشت و انگیزه و واسش میجنگید اعتماد به نفسشو از اونجا میاورد که میدونست چی میخواست و ایمان به .دش داشت اما من احساسا میکنم میشل اینجوری نبود اون تو بهترین شرکت حقوقی کار میکرد ولی بعدا اونو ولش کرد

بریم سراغ بخش های که ازش وایب بد گرفتم 

میشل تمام وقتشو بعد از بچه دارشدن و کاندید شدن اوباما برای اون فدا کرد به نحوی که هدف خاصی نداشت و هدف اون کار و شغل همسرش بود که اصلا بنظرم جالب نیست من نمی دیدمکه اون کار ویژه ای خارج از مادر بودن و همسر و بانو اول به عنوان میشل اوباما با عنوان میشل اوباما انجام دهد همیشه من به خودم میگفتم زهنای جامعه ما زیاد از خودشون که هیچ تمام خودشونو برای شوهرشون میزارن اما الان فهمیدمکه فقط زنهای ما نیستن این تو فطرت زنها هست شاید 

از حاملگی بدمئمیاد چون فکر میکنم فرصت ها رو از یک زن میگیره دمثلا یک زن دنیای سیاست یک زن دکتر وکیل یا هرچی وقتی بچه دار میشه از هدفش دور میشه اما این وقفه برای مردا درست نمیشه و این همیشه اذیتم میکنه و نمیتونم چجوری حلش کنم

+نوشته شده در سه شنبه 24 خرداد 1401برچسب:,ساعت18:45توسط xor | |

4 باید اظهار نظر بکنم و نظر خودمو به راحتی ابراز بکنم ازاینکه باب میل اونها باشم بپرهیزم 

میگن این ادمها دچار افراد خودشیفته میشن درواقع باید کاری بکنم که نظر خودمو هرجوری که هست ابراز بکنم و مهم نیست اون شخص منو رد میکنه مهم اینه که همونجوری که هستم منو ببینه

5 باید مهرات اجتماعی یاد بگیرمو در معرض تعاملات اجتماعی باشم

+نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1401برچسب:,ساعت14:1توسط xor | |

سلام وبلاگ عزیزم

جدیدا با شخصی آشنا شدم یه 10 روزی میشه 

در طی این ده روز اون عادت های قدیمی دوباره دنبالم اومدن اینکه میخوام بهم پیام بده منو دوست داشته باشه و اینکه بهمتوجه نه زود بهم پیشنهاد بده و وارد رابطه بشم باهاش و همش زودی گوشیمو چک میکنم عصبی و ناراحت میشم وقتی میبینم بهم پیام نمیده انگار که دوست پسرمه از وقت و فکز و ذکرم گذشتم براش و در طول روز بهش فکر میکنم من به این نتیجه رسیدم که این حس ها رو نه تنها برای این فرد بلکه برای هر شخصی که بهم نزدیک بشه و دوستش داشته باشم اینطوریه حتی برای موری هم و پارسا اینجوری بودم مشخصه همه این ادمها این بوده که همشون برتر از خودم دونستم مثلا پول ااشتن یا دانش یا موقعیت اجتماعی میتونم اینجا به این نتیجه برسمکه من کمبود دارم و دچار اختلال وابستگیم هستم 

میخوام درمانش بکنم تو گوگل سرچ کردم و اینا رو برام اورد

1 باید برم بگردم ببینم تو چه مواردی وابسته هستم

خب من معمولا تو این مورد که کسی منو دوست داشته باشه وابسته شخص میشم زود و انتظارات زیادی ازش دارم 

2 میگه باید مثلا اگه وابسته از هر نظری قدمی باید پیش بری یعنی تنهایی مثلا اگه از خرید میترسی بری خرید کردن لازم نیست مرحله اول حتما بری به یه شاپینگ شلوغ 

خب من باید اول با قدم های کوچیک شروع کنم مثلا انتظاراتمو کم کنم و به خودم یاداوری کنم که هیچ رابطه بین من و اون نیست 

3 باید تصمیم گیری های بکنی که از مشورت دیگران استفاده نکنی

من هر پسری سمتم اومده فورا با همه درمیونش گذاشتمو اصلا حریم شخصی خودمو حفظ نکردم و باید در این مورد با هیشکی دیگه مشورت نکنمو به تصمیم های خودم اعتماد بکنم خودم سبک سنگینش بکنم و اصلا باهاش درباره این با هیشکی حرف نمیزنم و باید قدرت تصمیم گیری داشته باشم و با معیار های خودم اینا رو بسنجم حتی اگه اشتباه کننم مهم نیست مهم اینه که من انسانم

3 خطا های شناختی باید تشخیص بدم 

دکترم خطاهای شناختی برامنوشتhttps://dr-sanaie.com/%d8%ae%d8%b7%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d9%81%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d8%aa%d9%88%d9%85%d8%a7%d8%aa%db%8c%da%a9/ اینم ادرس این سایت که کلشو توضیح داده و گفته چجوری هر خطا شناختی رد کنیم

باید معایب و مزایا رو در نظر بگیرم مثلا اگه خطا شناختی دارم باید بگم مزایا این چیه معابش چیه و بعدش کار درست بکنم

+نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1401برچسب:,ساعت13:44توسط xor | |

وبلاگ عزیزم سلام 

از وقتی خیلی کوچیک بودم نوشتن دوست داشتم هنوز اولین دفتر خاطراتمو وقتی ۱۰ سالم بود ک خریدمو یادم هست  هنوزم دارمش 

۱۰ سال از موندنم تو اینجا میگذره اینجا هم آدمهای متفاوتی دیدم و ازشون خیلی چیزا یادگرفتم از اون مشاوری ک وقتی سوم راهنمایی بودم و اون 

روز حالم اصلا خوب نبود و بهم کمک کرد ک بتونم با ابن واقعیت که با دوستام خوش باشم بهم یاد داد و اون پسره ک ادعا داشت پزشکی میخونه خخخخ اونم زیادی مسخره بود از اون پسره ک یهویی اومد تو  قسمت چتم بهم گفت اینجا چیز جالبی نیست وقتتو اینجا تلف نکن خخخخخخ 

 

+نوشته شده در جمعه 20 خرداد 1401برچسب:,ساعت13:57توسط xor | |

خانواده من متشکل شده از پدر و مادر و ۲ برادر و یک خواهر

پدرم که( هر چند از بیان م مالکیت آن دلخوش نیستم چرا که بعد از تراپی و قبل از تراپی از دختر بودن همچین آدمی خوشنود نیستم )دم از پاک بودن می‌زند همیشه بدی مردم را که می‌گوید جال به هم زن است برای من 

حتی امروز که دیدم به خامنه ای فحش میده حالم بهم می‌خورد چرا ؟چون اون میتونه صد ها برابر اون بد تر باشه 

یه انسان مهم نیست که تو چه جایگاهی هست اندازه قدرت و جایگاهش اگه بخواد میتونه عوضی باشه 

پدر من به مادرم خیانت کرد وقتی در گرو ازدواج اون بود دیدم چطور به اندام  یک زن دیگه ا مینداخت و چطور ب مادرم خیانت می‌کرد  وقتی در لباسشویی شکست و دیدم کار اون بود و و چون دید کسی اونجا میست ۵ دقیقه بعدش کفت ساسان بوده تهمت ب یکی دیگه روا کرد و هزاران دروغ دیگه ش ک مادرم نمیتونه بهش اعتماد کنه وقتی به خدا ایمان داره اما قسم میخوره ب همان خدا برای کاری که کرده و ادعا داره نکرده وقتی مادرم تمام آنچه را داره از اونه همشو ب اسم خودش زده و با اون لبخند های قاه قاه هایش فکر میکنه موجود خاصیه حالم از یه عوضی بهم میخوره 

مهم نیست اگه اون یه قدرت سیاسی نیست یا یک فرمانده چون میدونم ایمان دارم قطع ب یقین از همه اون دیکتاتور ها پست تر می بود 

و این بخش وجود من تمایل به پست بودن یجورایی ازش ب ارث بردم و مادرم با دادن بهش شجاعتش و وجدانش ک بهم داده همیشه در مجادله هست  و آرامش ندارم و اما بیشتر وقت ها من پیروز شدم فهمیدم اون بخش پستی ک پدرم ب من داده رو باید خاموش کنم 

منم روزهای زیادی دروغ گفتم چون همش تنبیه می‌کرد منو مادرم و از اون تنبیه ها شدیدا بدم میومد اما نمیترسیدم و هرگز تسلیم نمی‌شوم اما اون کتک خوردن ها منو اذیت کرد تنها جاش رو بدنم نموند تموم خاطراتم و اضطرابی ک دارم از دو چیزه بچگیم و از اون تجاوز و میدونی چیه سخت ترین مرحله ش این بود که باید وقتی در باز میکردم میرفتم بب ون و میخندیدم  تا بتونم ادامه بدم باید اون آدمهای ک اذیتم میکردن هرروز دوست می‌داشتم تا میتونستم ادامه بدم و این بخشش رقت انگیزه 

هنوزم دارن خرافه می بافن هنوزم دارن اذیتم میکنن میخوان با حرفاشون اذیتم کنن هرگز تو سختی‌ها هیچکدومشون پیشم نبودن حالم بهم میخوره از کمک کردن بهشون وقتی به گذشته فکر میکنم اما مجبورم فعلا بیشتر مجبورم 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 خرداد 1401برچسب:,ساعت13:51توسط xor | |

خانواده من متشکل شده از پدر و مادر و ۲ برادر و یک خواهر

پدرم که( هر چند از بیان م مالکیت آن دلخوش نیستم چرا که بعد از تراپی و قبل از تراپی از دختر بودن همچین آدمی خوشنود نیستم )دم از پاک بودن می‌زند همیشه بدی مردم را که می‌گوید جال به هم زن است برای من 

حتی امروز که دیدم به خامنه ای فحش میده حالم بهم می‌خورد چرا ؟چون اون میتونه صد ها برابر اون بد تر باشه 

یه انسان مهم نیست که تو چه جایگاهی هست اندازه قدرت و جایگاهش اگه بخواد میتونه عوضی باشه 

پدر من به مادرم خیانت کرد وقتی در گرو ازدواج اون بود دیدم چطور به اندام  یک زن دیگه ا مینداخت و چطور ب مادرم خیانت می‌کرد  وقتی در لباسشویی شکست و دیدم کار اون بود و و چون دید کسی اونجا میست ۵ دقیقه بعدش کفت ساسان بوده تهمت ب یکی دیگه روا کرد و هزاران دروغ دیگه ش ک مادرم نمیتونه بهش اعتماد کنه وقتی به خدا ایمان داره اما قسم میخوره ب همان خدا برای کاری که کرده و ادعا داره نکرده وقتی مادرم تمام آنچه را داره از اونه همشو ب اسم خودش زده و با اون لبخند های قاه قاه هایش فکر میکنه موجود خاصیه حالم از یه عوضی بهم میخوره 

مهم نیست اگه اون یه قدرت سیاسی نیست یا یک فرمانده چون میدونم ایمان دارم قطع ب یقین از همه اون دیکتاتور ها پست تر می بود 

و این بخش وجود من تمایل به پست بودن یجورایی ازش ب ارث بردم و مادرم با دادن بهش شجاعتش و وجدانش ک بهم داده همیشه در مجادله هست  و آرامش ندارم و اما بیشتر وقت ها من پیروز شدم فهمیدم اون بخش پستی ک پدرم ب من داده رو باید خاموش کنم 

منم روزهای زیادی دروغ گفتم چون همش تنبیه می‌کرد منو مادرم و از اون تنبیه ها شدیدا بدم میومد اما نمیترسیدم و هرگز تسلیم نمی‌شوم اما اون کتک خوردن ها منو اذیت کرد تنها جاش رو بدنم نموند تموم خاطراتم و اضطرابی ک دارم از دو چیزه بچگیم و از اون تجاوز و میدونی چیه سخت ترین مرحله ش این بود که باید وقتی در باز میکردم میرفتم بب ون و میخندیدم  تا بتونم ادامه بدم باید اون آدمهای ک اذیتم میکردن هرروز دوست می‌داشتم تا میتونستم ادامه بدم و این بخشش رقت انگیزه 

هنوزم دارن خرافه می بافن هنوزم دارن اذیتم میکنن میخوان با حرفاشون اذیتم کنن هرگز تو سختی‌ها هیچکدومشون پیشم نبودن حالم بهم میخوره از کمک کردن بهشون وقتی به گذشته فکر میکنم اما مجبورم فعلا بیشتر مجبورم 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 خرداد 1401برچسب:,ساعت13:51توسط xor | |

وبلاگ عزیزم صبح بخیر 

یادمه هفته پیش تو چنو پست قبلیم گفته بودم که دلم میخواد  صبح زود از خواب پا بشم کتاب بخونم میخوام بگم به همین زودی اتفاق افتاد و امروز صبح وقتی همه خواب بودن و من آب روش بینی داشتم خاب از سرم پریده بود و داشتم کتاب شدن میشل اوباما رو میخوندم 

سرعت کتاب خوندنم کند تر شده و اما باز لذت می بردم

میشیل یه جا از اولای کتابش ب دو چیز زیبا اشاره میکنه 

یکی قدرت کلام که تو بچگیش خونوادش براشون مهم بوده چجوری حرف میزنه و اینکه چطور برای معنی لغات از همون اول بچگی از فره لغت استفاده می‌کرد  و این نشون میده چرا سخنران و یک وکیل موفقی بوده 

در یه جایه دیگه میگه وقتی بچه ایم همه میگن میخای چیکاره بشی وقتی بزرگ شدی غاف از اینکه روند بزرگ شدن خیلی طولانی تر از اون چیزیه که ما فکر میکنم و این تو بچگی تنها اتفاق نمیفته آدمها همیشه در حال تغییرن و اما هدف و علایق آسان ها تغییر میکنه

+نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1401برچسب:,ساعت8:24توسط xor | |

وبلاگ عزیزم صبح بخیر 

یادمه هفته پیش تو چنو پست قبلیم گفته بودم که دلم میخواد  صبح زود از خواب پا بشم کتاب بخونم میخوام بگم به همین زودی اتفاق افتاد و امروز صبح وقتی همه خواب بودن و من آب روش بینی داشتم خاب از سرم پریده بود و داشتم کتاب شدن میشل اوباما رو میخوندم 

سرعت کتاب خوندنم کند تر شده و اما باز لذت می بردم

میشیل یه جا از اولای کتابش ب دو چیز زیبا اشاره میکنه 

یکی قدرت کلام که تو بچگیش خونوادش براشون مهم بوده چجوری حرف میزنه و اینکه چطور برای معنی لغات از همون اول بچگی از فره لغت استفاده می‌کرد  و این نشون میده چرا سخنران و یک وکیل موفقی بوده 

در یه جایه دیگه میگه وقتی بچه ایم همه میگن میخای چیکاره بشی وقتی بزرگ شدی غاف از اینکه روند بزرگ شدن خیلی طولانی تر از اون چیزیه که ما فکر میکنم و این تو بچگی تنها اتفاق نمیفته آدمها همیشه در حال تغییرن و اما هدف و علایق آسان ها تغییر میکنه

+نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1401برچسب:,ساعت8:24توسط xor | |

دارم اولای کتاب قرارداد اجتماعی رو میخونم 

خیلی جالبه میخوام تمرکز داشته یباشم و همزمان استدلال بکنم فکر کنم درباره‌ش و بیشتر وقت ها نظر های خودمو وارد کنم 

روسو میگه که باید قبل از اینکه سیستم حکومتی رو آب و تاب بدیم قبلش ملت رو آگاه بکنیم موافقم البته اگه اینو درست گفته باشم انیشتن یه جا میگه قوانین همیشه قابل تغییرند و این قوانین نیستند که حکمفرمایی می‌کنند بلکه انسان ها هستند قوانین ما وضع میکنم پس ما هم تغییرش میدم این ماییم ک ثابت می مونیم

+نوشته شده در دو شنبه 16 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:0توسط xor | |

امروز بهش نزدیک شدم به آرزو های کوچولو 

این وبلاگ دوست دارم 

چون کسی اینجا نیست آمنه مثه یادداشت هام نیس که کسی بتونه بخونتش 

داشتم میگفتم امروز ۶ صبح از خواب پاشدم حال خوبی داشت وقتی صبح از خواب پا شدم احساس زنده بودن میکردم وقتی همه خوابن و تو بیداری حس زیبایی داره 

زندگی به این زیبایی های کوچولوشه 

دارن موزیک I couldn't seeاز فیلم عشق کتاب راهنماست گوش میدم کنار دستم قهوه م هست بغلشم کتابم که داره صدام میزنه فعلا بای

+نوشته شده در چهار شنبه 11 خرداد 1401برچسب:,ساعت10:44توسط xor | |

حالا که میخوام خودمو بیشتر دوست اشته باشم و بیشتر با خودم تنها باشم اما تنهایی واقعی نه تو دنیاای غیر ولقعی میخواماین کار ها ی ساده رو با خودمتنهایی انجام بدم

میخوام  سحر ببینم وقتی خورشید طلوع میکنه میخوام اینو تو خونه و تو باغ ببینم مخصوصا وقتی صبح زود پا میشم

میخوام صبح ها زود از خواب پا بشم درس و مطالعه بکنم برم پیاده روی با تارا

میخوام صبح زود پا شم برم باشگاه

میخوام بعد امتخانات با تارا وهدیه و اینا برم پیاده روی با گروه

میخوام کتاب هابی بیشتری و با تمرکز بیشتر بخونم

میخوام برای بعد امتحانات برنامه تابستان بزرام 

میخامیه شب خونه تارا بخوابم 

میخوام از امتحانات لذت ببرم

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:55توسط xor | |

حالا که میخوام خودمو بیشتر دوست اشته باشم و بیشتر با خودم تنها باشم اما تنهایی واقعی نه تو دنیاای غیر ولقعی میخواماین کار ها ی ساده رو با خودمتنهایی انجام بدم

میخوام  سحر ببینم وقتی خورشید طلوع میکنه میخوام اینو تو خونه و تو باغ ببینم مخصوصا وقتی صبح زود پا میشم

میخوام صبح ها زود از خواب پا بشم درس و مطالعه بکنم برم پیاده روی با تارا

میخوام صبح زود پا شم برم باشگاه

میخوام بعد امتخانات با تارا وهدیه و اینا برم پیاده روی با گروه

میخوام کتاب هابی بیشتری و با تمرکز بیشتر بخونم

میخوام برای بعد امتحانات برنامه تابستان بزرام 

میخامیه شب خونه تارا بخوابم 

میخوام از امتحانات لذت ببرم

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:55توسط xor | |

حالا که میخوام خودمو بیشتر دوست اشته باشم و بیشتر با خودم تنها باشم اما تنهایی واقعی نه تو دنیاای غیر ولقعی میخواماین کار ها ی ساده رو با خودمتنهایی انجام بدم

میخوام  سحر ببینم وقتی خورشید طلوع میکنه میخوام اینو تو خونه و تو باغ ببینم مخصوصا وقتی صبح زود پا میشم

میخوام صبح ها زود از خواب پا بشم درس و مطالعه بکنم برم پیاده روی با تارا

میخوام صبح زود پا شم برم باشگاه

میخوام بعد امتخانات با تارا وهدیه و اینا برم پیاده روی با گروه

میخوام کتاب هابی بیشتری و با تمرکز بیشتر بخونم

میخوام برای بعد امتحانات برنامه تابستان بزرام 

میخامیه شب خونه تارا بخوابم 

میخوام از امتحانات لذت ببرم

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:55توسط xor | |

اینکه کسی منودوست نداره غلطه اما اینکه اونایی که من دوسشون دارم منودوست ندارن درسته مدت زیادی دنبال یه جفت و یه همدم افتادم نمیخواموصفش کنم هر بار و هر بار به این نتیجه رسیدم وقتی بیشتر دنبال اونام خودموگم میکنم اینجا یکی هست که نیازی نداره که هیشکی بجز خودش بیشتر دوسش داشته باشه نیازی نیس از احساساتش رونمایی کنه واسه بقیه فقط خودشو بیشتر دوست داشته باشه کافیه اون فیلم رو پرده سینما نیس اون پشت صحنه س و نمیتونه خودشو به نمایش بزاره زندگی واسه اون اینجوری زیباس  تلاش هاش بیهوده س نمیتونی کسسیو به دوست داشتنخودت راضی کنی عشق تو واقعیت شکل میگر دیگه نبینمبه خودت سخت بگیری دیگه نبینم از خودت کم بگی احساس کنی کسی دوست نداره چون تو نیاز نداری کسی دوست داشته باشه وقتی خودتو داری 

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:50توسط xor | |

روژوز  از اون خواب شیرین بیدار شد از اون تصور از اون خیال دنیا دنیایی واقعی روژزوز ترسناک بود نمیتونست تحملش کنه از واقعیت از دوست نداشته شدن از طرد شدن میترسید اما دنیای خیایلی اون براش مثه بهشت بود اونجا هیشکی اونو اذیت نمیکرد مجازات نمیشد کتک نمیخورد حرفاشوگوش میدادن......

زندگی خیلی ساده س اما در حال سادگی پیچیدگی های زیادی داره اینجا معنی این جمله رو روژوز میفهمید 

کسی نمیتونست اونو بفهمه درکش کنه اگه میخاست از خودش بگه احتمالا ادما مسخره شمیکردن اگه از افکاراتش میگفت دیگه نمیتونست تو اون دیای رویایی بمونه دیگه کسی اونو تشویقش نمیکرد کسی بهش نمیگفت دوسش دارهه کسی برای به دست اوردن دلش تلاشی نمکیرد دنیای خیایلی اون از بین میرفت و اما روژوز نمیخواست کسی این وجه تاریک اونو ببینه نمخواست بقیه بفهمن چقد ضعیفه نمیخواست بفهمن اونم محبت میخواد بنظرش اینجوری میشه محکم بود وقتی رازتو به کسی نگی وقتی گریه نکنی وقتی محبت نکنی 

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:38توسط xor | |

روژوز  از اون خواب شیرین بیدار شد از اون تصور از اون خیال دنیا دنیایی واقعی روژزوز ترسناک بود نمیتونست تحملش کنه از واقعیت از دوست نداشته شدن از طرد شدن میترسید اما دنیای خیایلی اون براش مثه بهشت بود اونجا هیشکی اونو اذیت نمیکرد مجازات نمیشد کتک نمیخورد حرفاشوگوش میدادن......

زندگی خیلی ساده س اما در حال سادگی پیچیدگی های زیادی داره اینجا معنی این جمله رو روژوز میفهمید 

کسی نمیتونست اونو بفهمه درکش کنه اگه میخاست از خودش بگه احتمالا ادما مسخره شمیکردن اگه از افکاراتش میگفت دیگه نمیتونست تو اون دیای رویایی بمونه دیگه کسی اونو تشویقش نمیکرد کسی بهش نمیگفت دوسش دارهه کسی برای به دست اوردن دلش تلاشی نمکیرد دنیای خیایلی اون از بین میرفت و اما روژوز نمیخواست کسی این وجه تاریک اونو ببینه نمخواست بقیه بفهمن چقد ضعیفه نمیخواست بفهمن اونم محبت میخواد بنظرش اینجوری میشه محکم بود وقتی رازتو به کسی نگی وقتی گریه نکنی وقتی محبت نکنی 

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:38توسط xor | |

اینکه دارم به این باور میرسم کسی منودوست نداره داره واقعی میشه چرا مردایی که من دوسشون دارم منو دوست ندارن چرا تا الان سینگل موندم ؟

خسته م از اینکه بخوام قلب یکی به دست بیارم  چرا هیشکی واسه به دست اوردن قلب من تلاش نمیکنه؟ چرا اونی که من دوسش دارم واسه به دست آوردن قلب من هیچ تلاشی نمیکنه جواب ساده س چون از من خوشش نمیاد ارهه یا شاید به اندازه کافی منو دوست نداره جدی نیس

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:34توسط xor | |

نازنین هرگز به آسمان نگریستی؟

در روزی آفتابی 

بهاری

کنار پنجره

2بعدازظهر

خسته از جنگیدن با خود

به رقص کومولو در آسمان بنگری؟

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت21:34توسط xor | |

از پله ها پایین میاد دختر 9 ساله موفرفری تماشاچیا دارن نگاش میکنن موسیقی نواخته شده صدای پیانوی مردی که در دهه سوم زندگی اش به سر میبرد دلش نمیخاد از اون لحظه از اون رویا بیرون بیاد روژوز همه اونو میبینن همه انون تشویق میکنن موفقیت هاش تو جشنواره استعدادیابی کودمان واااو چه دختر زیباییی واااو چه دختر بااستعدادی  مردم مدام اینا رو تکرار میکنن مردایه زیادی اونجان که براش دست میزنن پسرهای همسن و سال خودش که دوست دارن باهاش تا سر کوچه قدم بزنن روژوز روووووژوز اوه صدای مادر روژوزه وقتشه از خاب پاشی وقت مدرسه ست همش یه رویا بود و ایند تمام اون بود

+نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1401برچسب:,ساعت20:39توسط xor | |

وبلاگ عزیزم  واوو باورم نمیشه 10 سال  از اولین باری که به اینجا اومدم گذشته 

امشب خیلی دلتنگم چهرشنبه امتحان دارم و خیلی مونده تا تمومشش کنم امروز کلا خونه بودم و درس خوندم اوه اشتباه این ترمم این بود که باید پیش بینی میکردمکه کی درسا رو تموم میکردم تا به اینجا کشیده نمیشد 

اینو واسه ترم بعدی یادم میمونه 

خیلی به گذشته فکر میکنممخصوصا وقتی تنها میشم و بی حوصله میشم وقتی کسی نیست که باهاش حرف بزنم و دوسش داشته باشم  یاد اون حرف دکتر هلاکویی افتادم که میگفت گذشتتونول کنینئمن دودستی چسپیدم بهش و همش خیال موری و پارسگ و اینا رو میکنم  وقتی کسی نیست تا دوسش نداشته باشمخودمو اینجوری مشغول میکنم

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 خرداد 1401برچسب:,ساعت23:44توسط xor | |

تا به امروز من خودمو یه آدم معمولی نرمال فرض میکردم اما به هیچ وجه من الممکن من یک انسان نرمال نیستم 

من نمیتونم مثه بقیه مردم سرم تو گوشی باشه و همزمان بتونم تو اینستا باشم و ت توییتر و تمرکزم بهم نریزه و بتونم درسامو بخونم من متفاوتم و این تفاوت اقتضا میکنه که از فضای مجازی دور باشم و فقط دورو بر کتابخونه و درس و برنامه زندگیم باشم  و یادم تره عمل کردن مهم تر از همه جیزه درست مثل ۱ سال پیش وقتی برنامه گذاشتم و شروع کردم تا قبل اون میلیاردها برنامه داشتم ولی نتونستم هیچکدوم عملی کنم تا زمانی که عمل کردم و دست از تخیل برداشتم 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:19توسط xor | |

تا به امروز من خودمو یه آدم معمولی نرمال فرض میکردم اما به هیچ وجه من الممکن من یک انسان نرمال نیستم 

من نمیتونم مثه بقیه مردم سرم تو گوشی باشه و همزمان بتونم تو اینستا باشم و ت توییتر و تمرکزم بهم نریزه و بتونم درسامو بخونم من متفاوتم و این تفاوت اقتضا میکنه که از فضای مجازی دور باشم و فقط دورو بر کتابخونه و درس و برنامه زندگیم باشم  و یادم تره عمل کردن مهم تر از همه جیزه درست مثل ۱ سال پیش وقتی برنامه گذاشتم و شروع کردم تا قبل اون میلیاردها برنامه داشتم ولی نتونستم هیچکدوم عملی کنم تا زمانی که عمل کردم و دست از تخیل برداشتم 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:19توسط xor | |

تا به امروز من خودمو یه آدم معمولی نرمال فرض میکردم اما به هیچ وجه من الممکن من یک انسان نرمال نیستم 

من نمیتونم مثه بقیه مردم سرم تو گوشی باشه و همزمان بتونم تو اینستا باشم و ت توییتر و تمرکزم بهم نریزه و بتونم درسامو بخونم من متفاوتم و این تفاوت اقتضا میکنه که از فضای مجازی دور باشم و فقط دورو بر کتابخونه و درس و برنامه زندگیم باشم  و یادم تره عمل کردن مهم تر از همه جیزه درست مثل ۱ سال پیش وقتی برنامه گذاشتم و شروع کردم تا قبل اون میلیاردها برنامه داشتم ولی نتونستم هیچکدوم عملی کنم تا زمانی که عمل کردم و دست از تخیل برداشتم 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:19توسط xor | |

این هفته ای که گذشت دلم میخاست کسیو داشته باشم تو زندگیم اون قسنتهای خالیشو برام پر کنه بتونه بهم تکیه کنه بتونیم باهم خیلی چیزا از هم یادبگیریم زیاد دوباره تو مجازی چرخیدم دوباره فهمیدم که زندگی تصور و خیال و رو احساسات نمیگذره زندگی رو منطق و حساب میگذره نمیشه همینجوری یکی از اون ور ایران میبینم بهش اعتماد کنم و بزارمش تو قلبم وفتی ف هنگ و زبان همه چی ما فرق میکنه بهتره از همون پسرای خودمون انتخاب کنم دیدم باید زندگی خودمو بکنم و از این مجازی بیام بیرون هر بار به این نتیجه میرسم

+نوشته شده در چهار شنبه 4 خرداد 1401برچسب:,ساعت1:45توسط xor | |

من احساس تنهایی زیادی میکنم و کسی نیس که دوستم داشته باشه حس بدیه اونی که میخوام نیس تو این شرایط از خودم بدم میاد میگم خاسته م زیاده میگم زیادی میخام اما شراطی زندگیم سخت شده  حداقل باید با یکی باشی که بتونی تو این شرایط سخت بهش تکیه کنی و بتونین زندگی نرمالی داشته باشن من دلم میخاد کسیو کنارم داشته باشم منو دوست داشته باشه به زن به عنوان یه آفریننده نگاه کنه کسی که از خرافات و این باورهای نادرست دور باشه کسی که منو به هدفم نزدیک کنه کمکم کنه تا بتونم اما انگار زیادی دیگه وقت و فکرمو براش میزارم  اون کسی که میخوامنمیتونه مثه باد بهم برسه اینجوری حواسمو برا چیزایه الکی میزارم

+نوشته شده در دو شنبه 2 خرداد 1401برچسب:,ساعت20:0توسط xor | |