وبلاگ عزیزم سلام امشب 30 اخرین روز بهاره و فردا قراره بشه اولین روز تابستون اوبین روز ماه من تیر امشب با خونوادم رفتم زریبار تو راه خیلی چیزا اومد تو ذهنم و همشون ربط داشت به محدود بودن و موقعیت و شرایط بد هر زن داشتم راه میرفتم می دیدم مردا چقد اسون اومدن بیرون راحت هر جا دلشون بخاد میشنن و هر چی بخوان میخورن میتونن راحت قلیون بکشن میتونن راحت سیگار بکشن زهرماری بخورن بلند بخندن میتونن شبا برن دور دور روزها با ماشین تا دوردست ها برن تا کویر تا شمال کنار ساحل میتونن ماهیگری شبانه کنار اسکله رو تجربه کنن تو تاریکی شب با دوستاشون و تمام این مدت من کجام؟ من میتونم برای خودم چیکار کنم ؟ این سوال من از خودم بود جوابش میشه خونه من خونه م وقتی میتونستم خیلی چیزا رو تجربه کنم دلم میخاد اسمون تاریک پر ستاره کویر ببینم دلم میخاد برم چابهار کنار ساحل میخوام همه اینا رو بدون حضور یه مرد احساس کنم میخوام تنهایی برم سفر تنهایی و اینجاست که میخوام یه فمنیست بشم خخخخخ خیلی از مردم حرفامو جدی نمیگرن حتی خواهرم که همجنس خودمه چون اون به این شرایط عادت کرده درسته الان نمیتونم خیلی از این جو ها رو امتحان کنم اما بجاش میتونم حداقلشو برا خودم انجام بدم تا روزی که بتونم خودم مستقل بشم همه چی کم کم شدنیه
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesبهمن 1401دی 1401 آبان 1401 مهر 1401 شهريور 1401 مرداد 1401 تير 1401 خرداد 1401 ارديبهشت 1401 AuthorsxorLinkDump
حمل خرده بار از چین |